قبلا نام هیچکاک را از زبان جناب فراستی شنیده و چند بار هم در مجلات سینمایی نامش را خوانده بودم. ولی به دلیل فاصله زمانی که بین من و جنابشان بود ، رغبت چندانی به دیدن فیلم هایشان نداشتم . اما خواندن یک نقل قول کوتاه و احتمالا بریده شده از شهید آوینی در مورد قصه گو بودن سینمای هیچکاک و اصالت سینمایی او باعث شد تا سراغ چندتا از فیلم هایش بروم و ببینمشان که قرعه اولین فیلم به نام فیلم  the birds “ " افتاد.

ادامه مطلب

 " پرنده ها " داستان زنی است که با مردی در یک پرنده فروشی برخورد می کند و برای آشنایی بیشتر با او به طور مخفیانه خود را به جزیره محل سکونت مرد می رساند. و پس از ورود او به جزیره مواجه میشود با حمله یک پرنده دریایی به خودش. این اتفاق سرآغاز دیگر حمله های وحشتناک پرنده ها به شهر و اهالی آنجا میشود . و این اتفاقات تا آنجا پیش می رود که ارتش ملی برای کنترل کردن اوضاع دست به کار می شود . همین !!!

روایت این فیلم جذاب و کشش آن به نحوی بود که مخاطب  تا آخرین لحظه پیگیر اتفاقات فیلم باشد اما بر خلاف اکثر فیلم های هالیوودی که هر شخص برداشت خاص خود را می توانست از فیلم داشته باشد این فیلم صرفا راوی یک داستان بود و به شخصه هیچ گونه برداشت خاصی نتوانستم  از آن داشته باشم و این فیلم برایم کاملا جنبه یک سرگرمی را داشت.

برای بهتر درک شدن سینمای هیچکاک از نظر شهید آوینی بهتر است متن زیر را بخوانید :

آنان که در فیلمهای هیچکاک حرفی برای گفتن نمییابند٬  توقعی میبرند که در آن نیست. عالم سینما عالم دیگری است و هرگز نباید از آن نظرگاه که به ادبیات٬ شعر٬ موسیقی و حتی نقاشی مینگریم٬ به تماشای فیلم بنشینیم. سینما که جایی برای حرف زدن نیست؛ اینجا باید نشست و در یک تجربه روحی سهیم شد و در آخر کار هم نباید پرسید: این فیلم چه میخواست بگوید؟ فیلم خوب آن نیست که تماشاگر خویش را به دام یک استدلال پیچیده عقلانی بکشاند. فیلم خوب آن است که تماشاگرش را به سفر دل دعوت کند. تماشای فیلم٬ سلوک به نفس است نه به عقل و البته کیست که نداند در جهان امروز٬ سینما علی العموم دعوت به تدانی دارد نه تعالی. سینما٬ هنری است که برخلاف دیگر هنرهای روز٬ بدون تماشاگر وجود ندارد. هیچکاک بیش از هر کارگردان دیگری این واقعیت را میشناسد و با رضایت به آن گردن مینهد و تماشاگر یعنی تماشاگر عام٬ نه نخبگانی که کتابهای داستایفسکی را میخوانند. داستایفسکی متعلق به نخبگان است اما هیچکاک چنین نیست. اگرچه باید در اینجا حتما بر این گفته تروفو تاکید ورزید که: «در اینجا جمع اضدادی نهفته است. کارگردانی که آثارش به خاطر روشنی و سادگی٬ در سراسر جهان٬ بیش از هر فیلمساز دیگری در دسترس درک و تمتع تماشاگران قرار دارد٬ درعین حال کارگردانی است که در ساختن فیلم از ظریفترین و نهفتهترین روابط بین افراد انسان٬ نظیر ندارد». در فیلمهای هیچکاک سادگی بسیار با دقت و حضوری که از فرط کمال به چشم نمیآید٬ جمع آمده است. هیچیک از تعابیری که در افواه نسبت به هیچکاک وجود دارد٬ درست نیست٬ در عین آنکه هیچ یک از آنها نیز غلط نیست.کسی که این قضیه ظاهرا متناقض را در ماهیت سینما درک نکند٬ یا تماشاگر را از دست خواهد داد و یا اگر به تماشاگر و سلائق او توجه کند٬ ژرفنایی را که سینما در تامل و تفکر حضوری میتواند به آن دست یابد٬ از دست مینهد و این هر دو عدول از ماهیت سینماست.... «سرگرمی» چیزی است که خواه و ناخواه با فیلم خوب به وجود میآید ولی غایت آن نیست. سرگرمی٬ نوعی بیخودی و یا غفلت از خویشتن است که لزوما مذموم نیست. سرگرمی٬ اولین شرط محقق سینماست و نقض غرض است اینکه ما سینما را بخواهیم اما با این شرط که تماشاگر در فضای فیلم مستغرق نشود. اصلا سینما برای این استغراق٬ بیخودی و غفلت از خویش به وجود آمده است٬ اگرچه تجربه نشان داده است که این استغراق میتواند نوعی سلوک روحی و یا روحانی نیز باشد ..... ما در سینما به تماشای رویاهای بشر امروز مینشینیم٬ تماشایی مستغرقانه همراه با تجربهای درونی که میتوان از آن نوعی تزکیه روانی را نیز انتظار داشت. اگر بخواهیم در میان کارگردانان سینما یک تن را بیابیم که مستحق عنوان «استاد مطلق» باشد٬ بدون تردید باید به سراغ هیچکاک برویم. این سخن چه فایدهای میتواند داشته باشد اگر ما هنر را جز وسیلهای در خدمت اغراض و تفکرات خویش ندانیم؟ هیچکاک سینما را وسیله نمیداند و این گفته او خطاب به اینگرید برگمن که «اینگرید٬ این فقط یک فیلم است» نیز به معنای این نیست که که او سینما را جدی نمیگیرد. هیچ یک از هنرهای دیگر را هم نباید به مثابه وسایل و ابزاری که باید در خدمت تبلیغ و یا بیان تفکرات ما درآیند٬ انگاشت. ممکن است ما درباره نسبت شعر و تفکر بیندیشیم و حتی نهایتا به این نتیجه برسیم که جوهر اصلی شعر٬ تفکر است اما بالاخره شعر٬ شعر است و هیچ کس با تفکر در ماهیت شعر شاعر نخواهد شد چه برسد به آنکه بخواهد شاعری همچون حافظ بشود. اگر حافظ بگوید که شعر٬ وسیله است٬ باید از او پذیرفت چراکه بر زبان شعر تا آنجا احاطه دارد که میتواند با شعر در کمال قدرت و زیبایی هر آنچه را که بخواهد٬ بیان کند؛ با این همه هرگز حافظ این اشتباه را نخواهد کرد که شعر را در خدمت تدریس فلسفه و عرفان درآورد. او میداند که شعر چنین قابلیتی را ندارد و حاج ملا هادی سبزواری نیز جز با عدول از ماهیت شعر توفیق چنین استفادهای را نیافته است. اشعار حاج ملا هادی اگر چه قالب موزون و مقفی دارد اما از روح شعر در آن خبری نیست. اعتبار "منظومه " در نسبت با تدریس فلسفه ظاهر میشود نه در نسبت با جوهر شعر که مستقلا صاحب اعتبار و ارزش است. جوهر سینما نیز مستقل و مجرد از پیام و تفکر وجود دارد و معتبر است و تا کسی این حقیقت را به معاینه و تجربه درنیابد نخواهد توانست که سینما را همچون وسیلهای در خدمت بیان معتقدات خویش درآورد. این سخنان را نباید با محصولات مصرفی رسانه ها که خواه و ناخواه گرفتار هر روزینگی و مصرف زدگی هستند٬ محک زد. راستش این است که سینما از لحاظ فن پیچیدهترین هنرهاست. سینما ماهیتا با تماشاگر عام مخاطبه دارد و در میان تماشاگران خویش گزینش نمیکند. من هیچ کارگردانی را نمیشناسم که بهتر از هیچکاک این واقعیت را دریافته باشد.