بسم الله الرحمن الرحیم

آنقدر ننوشتم و دست به قلم نشدم که می خواستم مطلع نوشته ام را به سبک و سیاق متن های کلیشه ای که میگوید " حال که دارم این متن را می نویسم " شروع کنم و بله ، این است حال این روزهای من تاثیر زندگی ام بر قلمم هم مشهود است . تکراری و بی حوصله....

اما حال که دارم این نوشته را می نویسم ، در زمان هم گم شده ام و نمی دانم "حال" من دقیقا امسال هست یا پارسال؟! یکسال گذشته است و هنوز باورم نشده که یکسال دیگر پیر شده ام و ....   دقیقا در این سالی ک گذشته است چه گردم ؟ واقعا نمیدانم ماحصل یکسال کار من در هرجایی که بودم چه بوده است   ؟؟؟ ( این یک خود اظهاری ناشیانه است......

اصلا اگر از من بپرسند که مهمترین کاری که در یکسالی که گذشت کردی ، چه بوده است؟  شاید ساعت ها به فکر فرو بروم و دنبال پاسخش بگردم اما جواب.. . .! 

جوابی ندارم.

اما حداقل برای اینکه جوابی داده باشم ، مهمترین اتفاق سال و حتی زندگیم را به او می گویم . به او می گویم که امسال کربلایی شدم...

(که آنهم لطف ارباب بوده...

اما من چه کرده ام ؟؟؟

واقعا برایم سوال است.

یکسال دنبال چه گشته ام ؟؟

هرچه فکر می کنم به نتیجه ای نمی رسم الا اینکه هر روز به امید یک روز متفاوت دیگر روزگارم را سپری کردم و هیچ وقت به وصالش نرسیدم. 

یادم نمی آید در این سالی که در حال گذر است روزی بوده باشه که با بقیه روزگارانم فرق داشته باشه و اگر هم روز متفاوتی بوده یک عامل بیرونی علت آن بوده. 

یاد یه حدیث افتادم که می فرمود : "مومن کسی است که هر دو روزش مثل هم نباشد" 

و چقدر قشنگ پیامکی نوشته بود که : با بهاران "روزی نو" می رسد و ما همچنان در انتظار "روزگاری نو" ...( که انگار این مشکل من نیست فقط)



اما روزگار نو نمی آید مگر با ظهور پسر فاطمه .

و پسر فاطمه نمی آید مگر با عوض شدن و مهدوی شدن ما ، با مصداق حدیث شدن ما و با مومن شدن ما.



این بهار تنها تنها و تنها بهانه ایست برای تغییر برای شروعی دوباره . برای ایجاد یک عید واقعی...


امام صادق(ع) فرمود: نوروز روزی است که قائم ما اهل بیت در آن ظهور می کند.

"اللهم عجل لولیک الفرج"

اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک





عیدتون مبارک.

نوروزتون فاطمی.